برداشت هایی از بیانات امام خمینی (ره)
دخالت و نظارت ولیّ فقیه در امور
چرا باید شما بترسید از اینكه یك نفر آدم در مثلاً تو اتاقاش [نشسته] و یك چیزی مینویسد، در روزنامه هم درج میكند. اینها نمیدانند اصلاً معنای اسلام چه است. اینها مخالف نهضت اسلام هستند. اینها اگر مخالف با رژیم هم باشند، مخالف با اسلام هم هستند. اینها یك چیز دیگری میخواهند، نه رژیم باشد و نه اسلام باشد؛ یك جمهوری دمكراتیك. دموكراتیك آن هم به آن معنایی كه غرب وارد كرده این جا؛ نه به آن معنایی كه حتی كه در غرب است. آن جمهوری كه در آن دمكراتیك كه در غرب هست حتی در ایران نیامده تا حالا، آن وارداتی است. این دمكراتیك كه در ایران آمده، آن آزادی و آن نمیدانم استقلال و آن مسائلی كه تا حالا آمده، همانهایی بوده است كه آریامهر فریاد میكرد تمدن بزرگ؛ و همان بود كه همه دیدید این تمدن بزرگ پدر این ملت را درآورد! بس است! كافی است! آریامهر كافی است برای ما تا قیامت. این قدر تبعیت نكنید از این رژیم، این قدر تبعیت نكنید از این غربیها، از این شرقیها. كافی است ظلمی كه به ما تاكنون شده است. باز هم باید ما زیر بار ظلم برویم؟ باز هم از زیر بار اسلام میخواهند خارج شوند؟ یك مسأله تشریفاتی! بله، آقایان بعضیشان میگویند مسأله ولایت فقیه یك مسأله تشریفاتی باشد، مضایقه نداریم. اما اگر بخواهد ولیّ، دخالت بكند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم- حتماً باید یك كسی از غرب بیاید دخالت بكند؟!- ما قبول نداریم كه یك كسی اسلام تعیین كرده او دخالت بكند. اگر متوجه به لوازم این معنا باشند، مرتد میشوند! لكن متوجه نیستند. (1(
باز هم تكرار میكنم این را كه همكاری قوای انتظامیه، از واجبات شرعیه است و مفترق شدنشان خلاف شرع است؛ یعنی، هركسی علی حِدّه بخواهد چه بكند، ممكن است كه البته نظر مختلف یك وقتی باشد، اما باید بنشینند، رؤسایشان بنشینند با آن اشخاصی هم كه من نماینده دارم در آنجا بنشینند، اگر یك اختلاف نظری دارند، حل بكنند. این طور نباشد كه یك وقت یك صدایی اگر در آید ببینیم پاسدارها یك كاری انجام دادند علی حده و ژاندارمری یك كاری علی حدّه، ارتش یك كار علی حدّه، انسجام نداشته باشد. باید این قوا منسجم و هماهنگ باشند. و این با جدیت شما و آقای محلاتی كه در آنجا هستند و آقای خامنه ای كه در آنجا هستند و آقایان دیگر كه در جاهای دیگر هستند، و مشورت بین خود شماها باید اینها انجام بگیرد. و اما این كلمه ای كه گفتید كه میخواهند كه من دخالت بكنم، من كه نمیتوانم در همه امور دخالت بكنم؛ بالاخره من اشخاص دارم، باید اشخاص دخالت كنند. من، مثلاً حالا شما را تأیید میكنم كه در سپاه پاسداران باشید و در رأس باشید، این معنی دخالت من است، معنی این است كه شما اگر كاری آنجا انجام بدهید من انجام دادهام در آنجا. آنها اگر بخواهند شنوایی از من بكنند باید از شما شنوایی بكنند و همین طور سایرین؛ از آن كسی كه من قرار دادم وقتی كه اطاعت بكنند، همان اطاعت از من است و همان دخالت من است. این طور نیست كه هركدام، علیحده باشند. فرض كنید كه آقای رئیس جمهور را من قرار دادم برای اینكه رئیس كل قوا باشد، و آن چیزی را كه من قرار دادم چنانچه با آن موافقت بكنند موافقت با من است، و من خودم مستقیماً نمیتوانم همه امور را دخالت بكنم؛ من باید بالاخره اشخاص را قرار بدهم و یك نظمی ایجاد بشود. (2)
نمی خواهد روحانی رئیس- مثلاً فرض كنید كه- خودش رئیس دولت باشد. لكن نقش دارد در آن. اگر رئیس دولت بخواهد باشد كذا، پا را كج بگذارد این جلویش را میخواهد بگیرد. اینكه در این قانون اساسی یك مطلبی- ولو به نظر من یك قدری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینكه خوب دیگر خیلی با این روشنفكرها مخالفت نكنند یك مقداری كوتاه آمدند- اینكه در قانون اساسی هست، این بعض شؤون ولایت فقیه هست نه همهی شؤون ولایت فقیه. و از ولایت فقیه آن طوری كه اسلام قرار داده است، به آن شرایطی كه اسلام قرار داده است، هیچ كس ضرر نمیبیند. یعنی آن اوصافی كه در ولیّ است، در فقیه است كه به آن اوصاف خدا او را ولیّ امر قرار داده است و اسلام او را ولیّ امر قرار داده است با آن اوصاف نمیشود یك پایش را كنار یك قدر غلط بگذارد. اگر یك كلمهی دروغ بگوید، یك كلمه، یك قدم برخلاف بگذارد آن ولایت را دیگر ندارد.
استبداد را ما میخواهیم جلویش را بگیریم. با همین ماده ای كه در قانون اساسی است كه ولایت فقیه را درست كرده این استبداد را جلویش را میگیرند. آنهایی كه مخالف با اساس بودند میگفتند كه این استبداد میآورد. استبداد چی میآورد. استبداد با آن چیزی كه قانون تعیین كرده نمیآورد. بلی ممكن است كه بعدها یك مستبدی بیاید. شما هر كاریاش بكنید مستبدی كه سركش است بیاید هر كاری میكند. اما فقیه مستبد نمیشود. (3)
اینها خیال میكنند كه همچو كه گفتند فقیه عادل عالم مطلع بر موازین غیرجائر ملتفت كذا، باید فلان مقام را، قضاوت را تعیین كند. باید اگر مردم تعیین كردند یك رئیسی را برای كشور، آن هم اجازه بدهد. این میشود دیكتاتوری!! اما چنانچه یك نفر آدم ظالم جائر دیكتاتور همه چیز بیاید، نه این دیكتاتوری نیست!! فرق فقط این است كه معلوم میشود با علم مخالفند. با عدالت مخالفند اینهایی كه با حكومت فقیه مخالفند. با این كه الآن هم در قانون اساسی كه درست كردند قضیهی حكومتی نیست در كار. اصلاً اسلام حكومت ندارد. اسلام این طور نیست یك حاكمی مثل آقای هیتلر داشته باشد آنجا. مثل آقای كارتر كه نظیر هیتلر است داشته باشد آن جا و سركوبی كند همه را و بزند و بكوبد. اصلاً این چیزها در اسلام مطرح نیست.
اسلام كه فقیه عادل مطلع دلسوز برای ملت را قرار میدهد كه این نظارت كند یا فرض كنید حكومت كند، برای این است كه جلو بگیرد از غیر عادل. غیرعادل نیاید و مردم را بچاپد. از صدر اسلام تا حالا شما ملاحظه كنید كه آن حكومتهای صدر اسلام مثل علیبن ابیطالب- سلام الله علیه- چه جور بود. یك حكومت اسلامی روی عدالت.
بعدش افتاد دست بنیامیه و بنی عباس و حكومتهای جائر دیگر و شاهنشاهی و امثال ذلك. مسلمین این جاها را هم گرفتند و بعد شاهنشاهی شد و نتوانستند مسلمین اسلام را درست پیاده كنند و حكومت اسلامی را، نشد. اسلام غریب است الآن. اسلام غریب است. همان طور كه غربا را نمیشناسند، یك غریبی وارد یك شهری بشود مردمش نمیشناسند، اسلام الآن غریب است توی ملتها. نمیشناسند اسلام را. چون نمیشناسند اسلام را، احكام اسلام را هم نمیدانند، اسلام شناسهای ما هم اسلام را نمیشناسند.
نمی شناسند این چی هست. وقتی نشناختند خیال میكنند كه چنانچه حكومت فقیه باشد، حكومت دیكتاتوری است و اگر فقیه در كار نباشد، دیگر هركه میخواهد باشد. اگر شمر هم باشد این آقایان اشكالی به آن ندارند. فقط فقیه را بهش اشكال دارند. (4)
بعد از رسول اكرم كسی افضل از او در هیچ معنایی نیست و نخواهد بود. لكن در مراتب بعد هم كه باید این امّت هدایت بشود، پیغمبر اكرم كه از دنیا میخواست تشریف ببرد، تعیین جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت كرد، و همان جانشینها، تعیین امام امّت را هم كردند،... تا ائمهی هدی- سلام الله علیهم- بودند آنها بودند و بعد فُقَها؛... آنهایی كه اسلامشناساند، آنهایی كه زهد دارند؛ زاهدند، آنهایی كه اعراض از دنیا دارند، آنهایی كه توجه به زَرق و بَرق دنیا ندارند، آنهایی كه دلسوزند برای ملت، آنهایی كه ملت را مثل فرزندهای خودشان میدانند، آنها را تعیین كردند برای پاسداری از این امّت.
مع الاسف اشخاصی كه اطلاع ندارند بر وضعیت برنامههای اسلام، گمان میكنند كه اگر چنانچه «ولایت فقیه» در قانون اساسی بگذرد، این اسباب دیكتاتوری میشود. در صورتی كه ولایت فقیه هست كه جلو دیكتاتوری را میگیرد. اگر ولایت فقیه نباشد، دیكتاتوری میشود. آن كه جلو میگیرد از اینكه رئیس جمهور دیكتاتوری نكند، آنكه جلو میگیرد از اینكه رئیس ارتش دیكتاتوری نكند، رئیس ژاندارمری دیكتاتوری نكند، رئیس شهربانی دیكتاتوری نكند، نخست وزیر دیكتاتوری نكند؛ آن فقیه است.
آن فقیهی كه برای امّت تعیین شده است، و امام امّت قرار داده شده است، آن است كه میخواهد این دیكتاتوریها را بشكند و همه را به زیر بِیْرَق اسلام و حكومت قانون بیاورد. اسلام، حكومتش حكومت قانون است؛ یعنی قانون الهی، قانون قرآن و سنت است. و حكومت، حكومتِ تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون، تخلّف از قانون یك قدم نمیكردند و نمیتوانستند بكنند.
خدای تبارك و تعالی میفرماید كه اگر چنانچه یك تخلُّفی بكنی، یك چیزی را به من نسبت بدهی، تو را اخذ میكنم، و وَتینَت (5) را قطع میكنم. اسلام دیكتاتوری ندارد، اسلام همهاش روی قوانین است. و آن كسانی كه پاسدار اسلاماند، اگر بخواهند دیكتاتوری كنند، از پاسداری ساقط میشوند به حسب حكم اسلام. (6)
اسلام با مستمندان بیشتر آشنایی دارد تا با آن اشخاصی كه [ثروتمند] هستند. آن اشخاص هم اموالشان همان طوری كه گفتید، این اموالِ بسیار مجتمعِ از راه مشروع نیست، اسلام این طور اموال را به رسمیت نمیشناسد. و در اسلام اموال، مشروع و محدود به حدودی است و زاید بر این معنا ما اگر فرض بكنیم كه یك كسی اموالی هم دارد كه خیر، اموالش هم مشروع است، لكن اموال طوری است كه حاكم شرع، فقیه، ولیّ امر تشخیص داد كه این به این قدر كه هست نباید این قدر باشد، برای مصالح مسلمین او میتواند قبض كند و تصاحب كند. و یكی از چیزهایی كه مترتّب بر ولایت فقیه است و مع الاسف این روشنفكرهای ما نمیفهمند كه ولایت فقیه یعنی چه، یكیش هم تحدید این امور است. مالكیت را در عین حال كه شارع مقدس، محترم شمرده است، لكن ولیّ امر میتواند همین مالكیت محدودی كه ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالكیت مشروع را محدودش كند به یك حدّ معینی و با حكم فقیه از او مصادره بشود. (7)
جمهوری اسلامی؛ یعنی احكام احكام اسلام. باید احكام احكام اسلام باشد. این حرفهایی كه میزنند كه خیر اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیكتاتوری میشود، اینها از باب این است كه ولایت فقیه را نمیفهمند چیست. ولایت فقیه نباید بشود، برای اینكه باید حكومت ملت باشد. اینها ولایت فقیه را اطلاع بر آن ندارند. مسائل این حرفها نیست. ولایت فقیه میخواهد جلوی دیكتاتوری را بگیرد؛ نه اینكه میخواهد دیكتاتوری كند. اینها از این میترسند كه مبادا جلو گرفته بشود! جلوی دزدیها را میخواهد بگیرد. اگر رئیس جمهور با تصویب فقیه باشد، با تصویب یك نفری كه اسلام را بداند چیست، درد برای اسلام داشته باشد، اگر درست بشود، نمیگذارد این رئیس جمهور یك كار خطا بكند. و اینها این را نمیخواهند. اینها اگر یك رئیس جمهور غربی باشد، همهی اختیارات را دستش بدهند، هیچ مضایقهای ندارند و اشكالی نمیكنند! اما اگر یك فقیهی، كه یك عمری را برای اسلام خدمت كرده، علاقه به اسلام دارد، با آن شرایطی كه اسلام قرار داده است كه نمیتواند یك كلمه تخلف بكند [اشكال میكنند].
اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمیتوانست بكند، نمیكرد هم، البته نمیتوانست هم بكند. خدا به پیغمبر میگوید كه اگر یك حرف خلاف بزنی، رگ وتینت را قطع میكنم. (8) حكم قانون است. غیر از قانون الهی كسی حكومت ندارد. برای هیچ كس حكومت نیست، نه فقیه، و نه غیرفقیه، همه تحت قانون عمل میكنند. مجری قانون هستند همه، هم فقیه و هم غیرفقیه همه مجری قانوناند. فقیه ناظر بر این است كه اینها اجرای قانون بكنند؛ خلاف نكنند؛ نه اینكه میخواهد خودش یك حكومتی بكند، بلكه میخواهد نگذارد این حكومتهایی كه اگر چند روز بر آنها بگذرد بر میگردند به طاغوتی و دیكتاتوری، میخواهد نگذارد بشود. زحمت برای اسلام كشیده شد، خونهای جوانهای شما در راه اسلام رفت، حالا ما دوباره بگذاریم اساسی [را] كه اسلام میخواهد درست بكند و زمان امیرالمؤمنین بوده و زمان رسول الله- صلی الله علیه و سلم- بوده، بگذاریم اینها را برای خاطر چهار تا آدمی كه دور هم مینشینند و پاهایشان را روی هم میاندازند، و عرض میكنم چای و قهوه میخورند و قلمفرسایی میكنند؟ مگر ما میتوانیم اینها را بگذاریم؟ مگر ما میتوانیم؟ جائز است برای كسی، برای یك مسلمانی كه تمام این خونهایی كه ریخته شده هدر بدهد و اسلام را بگذارد كنار؟ (9)
من به همهی ملت، به همهی قوای انتظامی، اطمینان میدهم كه امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملكت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حكومت اسلامی، و نترسند از ولایت فقیه. ولایت فقیه آن طور كه اسلام مقرر فرموده است و ائمهی ما نصب فرمودهاند به كسی صدمه وارد نمیكند؛ دیكتاتوری به وجود نمیآورد، كاری كه برخلاف مصالح مملكت است انجام نمیدهد، كارهایی كه بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا كس دیگری برخلاف مسیر ملت و برخلاف مصالح كشور انجام دهد، فقیه كنترل میكند، جلوگیری میكند. (10)
به حرفهای آنهایی كه برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفكر حساب میكنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نكنند [اعتنا نكنید] اگر چنانچه فقیه در كار نباشد، ولایت فقیه در كار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزهی او وارد شدن در حوزهی طاغوت است. طاغوت وقتی از بین میرود كه به امر خدای تبارك و تعالی یك كسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی كه نمیفهمند اسلام چه است؛ نمیفهمند فقیه چه است؛ نمیفهمند كه... ولایت فقیه را. اینها اسلام را فاجعه میدانند، ولایت فقیه فاجعه نیست. ولایت فقیه، تَبَع (11) اسلام است.
چشمهایتان را باز كنید! اهل خبره چشمشان را باز كنند. كسانی كه با ولایت فقیه مخالفت میكنند برخلاف این چیزی كه ملت آنها را تعیین كرده است عمل میكنند، وكالت ندارند در این امر. (12)
اگر پیغمبر یك شخص دیكتاتور بود و یك شخصی بود كه از او میترسیدند كه مبادا یك وقت همهی قدرتها كه دست او آمد دیكتاتوری بكند، اگر او یك شخص دیكتاتور بود، آن وقت فقیه هم میتواند باشد. اگر امیرالمؤمنین- سلام الله علیه- یك آدم دیكتاتوری بود، آن وقت فقیه هم میتواند دیكتاتور باشد. دیكتاتوری در كار نیست، میخواهیم جلوی دیكتاتور را بگیریم.
ولایت فقیه، ولایت بر امور است كه نگذارد این امور از مجاری خودش بیرون برود. نظارت كند بر مجلس، بر رئیس جمهور... كه نبادا یك كار خطایی بكند. نظارت كند بر همهی دستگاهها، بر ارتش، كه نبادا یك كار خلافی بكند. جلو دیكتاتوری را ما میخواهیم بگیریم، نمیخواهیم دیكتاتوری باشد، میخواهیم ضد دیكتاتوری باشد. ولایت فقیه، ضد دیكتاتوری است؛ نه دیكتاتوری. چرا این قدر به دست و پا افتادهاید و همهتان خودتان را پریشان میكنید بیخود؟ هرچه هم پریشان بشوید و هرچه هم بنویسید، كاری از شما نمیآید. من صلاحتان را میبینم كه دست بردارید از این حرفها و از این توطئهها و از این غلطكاریها! برگردید به دامن همین ملت. همان طوری كه توصیه به دموكراتها كردم، به شما هم میكنم، و شما و آنها [را] مثل هم میدانم، منتها شما [ملیگراها و نهضت آزادی] ضررتان بیشتر از آنهاست! (13)
شما بعدها مبتلای به این هستید، دانشگاه كه باز بشود، مبتلای به یك همچو اشخاصی هستید كه گاهی با صورت اسلامی وارد میشوند و همین مسائل كه حالا مثلاً طرح میكنند كه باید ولایت فقیه مثلاً نباشد این دیكتاتوری است، و حال آنكه اگر یك فقیهی در یك مورد دیكتاتوری بكند، از ولایت میافتد پیش اسلام. اسلام هر فقیهی را كه ولیّ نمیكند، آن كه علم دارد؛ عمل دارد؛ مَشیْ او مَشیْ اسلام است، سیاستش سیاست اسلام است، آن را برای این است كه یك آدمی كه تمام عمرش را در اسلام گذرانده و در مسائل اسلامی گذرانده و آدم مُعوجی نیست و صحیح است این نظارت داشته باشد به این امرها، نگذارد كه هركس هركاری دلش میخواهد بكند. اینها گاهی وقتها با همین صورتسازی كه مثلاً میخواهند چه بشود و به دیكتاتوری میرسد و دیكتاتوری عمّامه و عصا و نمیدانم از این حرفهایی كه تزریق كردهاند به آنها و دیكته كردهاند و اینها هم همان را پس میدهند. مثل بچهها كه یك چیزی را دهنشان میگذارند پس میدهند، اینها هم از آن قبیل هستند. (14)
راهبردهای تصریحی:
1- اصل اساسی در نظام اسلامی، دخالت و نظارت ولی فقیه در تمام امور است.
2- ولی فقیه با شرایطی كه اسلام برای او تعیین كرده است، نمیتواند خلاف قانون بكند.
3- ولی فقیه جلوی دیكتاتوری را میگیرد و نمیگذارد مسؤولین در نظام اسلامی خلاف قانون عمل كنند.
4- ولی فقیه جلوی انحرافات مسؤولین از اسلام و لطمه به منافع ملت را میگیرد.
5- اصل ولایت فقیه، مترقیترین اصل قانون اساسی است و بودن این اصل مانع از آسیب رسیدن به كشور میشود.
6- مشروعیت مسؤولین نظام به تنفیذ و تأیید ولی فقیه است.
7- دخالت و نظارت ولی فقیه در جامعه اسلامی یك مسأله تشریفاتی نیست.
8- امام برای نظارت بر امور، افراد واجد صلاحیت را انتخاب و این مسؤولیت را به آنها واگذار میكردند.
نكات استنباطی:
1- افرادی كه با ولایت فقیه و نظارت ولی فقیه مخالفند اكثر یا اسلام و ولایت فقیه را نمیشناسند و یا تحت تأثیر فرهنگ غرب و شرق قرار دارند.
2- نمی توان حكومت اسلامی را متصوّر شد امّا ولی فقیه- با شرایط خاص آن- در آن حكومت، رهبری جامعه را به عهده نداشته باشد.
3- مهمترین علت مخالفت دشمنان با نظام جمهوری اسلامی، اصل اساسی ولایت فقیه است كه اسلامیت و جمهوریت نظام را حفظ میكند.
پینوشتها:
1. صحیفه امام(ره)، ج10، صص 222 و 223.
2. صحیفه امام(ره)، ج13، صص 42 و 43.
3. صحیفه امام(ره)، ج11، ص464.
4. صحیفه امام(ره)، ج11، ص 305.
5. وتین: رگ اصلی. اشارت است به آیات 44 تا 46 سوره «الحاقه».
6. صحیفه امام(ره)، ج11، صص 22 و 23.
7. صحیفه امام(ره)، ج10، ص 481.
8. اشاره به آیات 44 تا 46 سوره الحاقه: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ- و اگر محمد (ص) به دروغ به ما سخنانی میبست، محققاً او را به (قهر و انتقام) میگرفتیم، و رگ دستش را قطع میكردیم.»
9. صحیفه امام (ره)، ج10، صص 352 و 353.
10. صحیفه امام (ره)، ج10، ص 58.
11. دنباله.
12. صحیفه امام (ره)، ج10، ص 221.
13. صحیفه امام (ره)، ج10، ص 311.
14. صحیفه امام (ره)، ج10، ص 72.
گردآوری و تدوین: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیرهی سیاسی حضرت امام خمینی(قدسسره)(10)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}